ترویج مهاجرت به ایالات و شهرهای کوچک تر کانادا، برنامهای که با نام منطقهای شدن (Regionalization) شناخته میشود و به دهه 90 میلادی بر می گردد. اصلی ترین منبع برای جذب مهاجران به این برنامه، برنامه مهاجرت استانی کانادا است که به اختصار PNP نامیده می شود. این برنامه در سال 1999 در مانیتوبا رونمایی شد و از آن تاریخ تا امروز همه استان ها و مناطق کانادا به غیر از کبک و نوناوات از آن استفاده کردهاند.
در نتیجه سیاست جذب مهاجر به مناطق کوچک تر و دورافتاده تر، سه منطقه اصلی برای جذب مهاجر یعنی کبک، بریتیش کلمبیا و آنتاریو با کاهش ورود مهاجران مواجه شدند طوری که درصد ورود مهاجران به این سه نقطه از کانادا از 85 به 70 درصد رسید.
اما علیرغم این موفقیت هنوز چالش هایی بر سر راه کانادا وجود دارد که بزرگترین این چالش ها این است که چگونه مهاجران را از بزرگترین شهرهای هر استان دور نگه دارد. چرا که آمارها حکایت از این دارند که در هفت استان کانادا، 80 درصد مهاجران تنها به یک شهر می روند. البته نیو برانزویک، ساسکاچوان و آلبرتا که هر کدام حداقل دو شهر بزرگ و اصلی دارند استثنا هستند.
کانادا از سال 1867 به جذب مهاجر اقدام کرده اما تا چند دهه بعد نتوانست مهاجران جدیدی را جذب کرده و آنها را نگه دارد. استان هایی نظیر ساسکاچوان و مانیتوبا تا زمانی که به برنامه مهاجرت استانی روی نیاوردند در جذب مهاجر ناموفق بودند. در حالیکه این دو استان امروزه بیشترین سرانه جذب مهاجر را در تمام کانادا دارند.
یک واقعیت وجود دارد: کانادا به مهاجر نیاز دارد؛ جمعیتش رو به فرسودگی است. شهرهای کوچک بیشتر از شهرهای بزرگ با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند چرا که خود بومی های این شهرهای کوچک زادگاه خانوادگی خود را در جست و جوی شغل یا فرصت های بیشتر به قصد شهرهای بزرگی چون تورنتو یا ونکوور ترک می کنند.
مدل جذب مهاجر کانادا نشان می دهد که در فرایند جذب مهاجر چهار مولفه وجود دارد و این فرمولی است که ساسکاچوان، مانیتوبا و سایر شهرها و مناطق کوچک تر کانادا با موفقیت از آن استفاده کرده اند:
- شغل
- جامعه یا community
- حمایت
- زیرساخت
شهرهای کوچکتر کانادا باید فرصت های اقتصادی بیشتری را ایجاد کنند و بعد مهاجران و استعدادها و مهارت هایشان را با آن فرصت های شغلی تطبیق دهند. جذب مهاجر کار سادهای است مهم نگهداری آنهاست به ویژه وقتی که مهاجران در شغل هایی مشغول به کار شوند که ربطی به مهارت ها و تخصصشان نداشته باشد.
نکته دیگر این است که فرصت های شغلی مناسبی هم باید در اختیار همسران مهاجران قرار داده شود در غیر این صورت خانواده ای که مهاجرت کرده است حتی در صورت شاغل بودن یکی از زوجین به احتمال بیشتری هوای ترک منطقه و یا شهر را در جست وجوی فرصت های بهتر در شهرهای بزرگتر کانادا خواهد داشت.
علاوه بر این، باید حس تعلقی هم در مهاجران ایجاد شود. این بدین معنی است که واقعا طوری با مهاجران برخورد شود که احساس کنند فارغ از ملیت، مذهب و یا نژادشان از آنها به گرمی استقبال می شود. پس از اشتغال، مهم ترین مساله در ماندگاری مهاجران در کانادا مساله شبکه های نژادی-قومی و خانوادگی است.
مولفه چهارم هم این است که شهرها و مناطق کوچک تر کانادا باید زیرساخت فیزیکی لازم را برای استقبال از مهاجران داشته باشد. مسائلی نظیر حمل و نقل عمومی، مسکن مقرون به صرفه و ارزان، تاسیسات تفریحی و کتابخانه های چندزبانه می تواند در این زمینه کمک کند.
دولت فدرال می تواند مناطق و شهرهای کوچک تر کانادا را به جذب و نگهداری مهاجران بیشتر ترغیب کند. معمولا مهاجران از شهرهای بزرگ کانادا خوششان می آید و شناختشان نسبت به آنها بیشتر از سایر نقاط کانادا است اما از فرصت ها و مزایای بی نظیری که در شهرهای کوچک کانادا وجود دارد بی خبر هستند.
ثبت ديدگاه